قاعدتا ظهر بیدار شدم.
این روزا خیلی خوابم سنگین شده و کلی هم خواب میبینم
سریع ورود کردم در اشپزخونه و غذا رو بار گذاشتم.
بعد رفتم تو کار ملافه ها و لباساتازه بعد این همه مدت فهمیدم چرا همیشه لباسشویی لباسا رو چرک شور پس میدادخداوندا
با اون دستگار پودر مزخرفش.
لباسای تمیزو چیدم و ملافه های خشک رو پهن کردم روی تخت و رو بالشی تمیز و پتوی تمیز و
خوابیدم در دل رخت خواب تمیز و نرمم
خوابیدم و وقتی به زور چشمامو باز کردم ساعت از ۹ شب گذشته بود.
دوش گرفتم و چای خوردم و با پس زمینه یک اهنگ ارام و کمی غمگین از حمد علیزاده, نماز خوندم
به این فکر کردم که چه قدر هیجان انگیز هست که اداپتور جدیدی که خریدم که پریز برق سر تا سر زمین رو پوشش میدهد
درباره این سایت