هیچ کی توی دفتر کارمون نیست.

صدای ایر کاندیشنر میاد و توی گوش من از معین میره به ابی و بعد و بعد و بعد.

خوابم میاد.صبح تا شب خوابم میاد.بعد از خواب هم سرم درد میگیره.

تمام کارم شده ایمیل بازی و کاغذ بازی.

رسما کرکره رو کشیدم و جو خونه رفتن گرفتم.و به عنوان کسی که سالی یک بار خانواده اش رو میبینه و همون یه تصویر رو کل سال توی ذهنش نگه میداره و باهاش جون میگیره هی ارزو میکنم خیلی خوش بگذره این باربا اینکه حتی نمیدونم اصلا مرخصی میدن اصلا میتونم برم؟

از اون شب کذایی که با بچه ها شام خوردیم و من گفتم قدر منو بدونین که شاید از دستتون برم.جز یکی از دوستام که بروز میده اصولا و هی سوال پرسید چه خبره.بقیه فقط ساکت تر شدن و بد اخلاق تر.یعنی امروز به ذهنم رسید شاید این همه ادا و بداخلاقی ربطی به کرمی که من ریختم داشته باشه.

توی برزخم.نسکافه میخورم وسط گیجی و سردردو فکر نمیکنم به هیچ چی.بس که دیگه هیچ چی نموندهکاش یان نرفته بود.اون تنها ادم حقیقی این روزای زندگی من بودتنها کسی که رو در رو از حس هام بهش میگفتم و مثل یه بزرگتر دانا نظر میداد.منم به اون کمک میکردم.مصاحبت شیرینی بودمصاحبتی که زود و ناگهان تموم شد.حالا من هیچ هم صحبت واقعی ای ندارم.حالا من دوباره به اصل خودم برگشتم.به اصل تنهایی.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قیمت دیزل ژنراتور سخنان بزرگان در باره راههای زندگی Anastasiya صفر تا 100 کسب و کار سایت آمازون در ایران فشن و مدل لباس زنانه رخ دیوانه ! خانوم گل من فتوکپی