یه پسری هست خیلی خفن.اقا.مدیر.پر انرژی.باهوش.باشعور.مهربون.دنیا دیده.پولدار.
اصلا جامع الخصال
این پسر یه دوست دختر داره که امریکاست و سالهای ساله که با همن به قصد ازدواج و خانواده هاشونم کلی دوست شدن با هم و .
حالا یه دختری داریم که دوست پسر نداره و شدیدا زیرکه و دنبال یه دوست پسر خفن.
این دختر تمام مدت به اسم دوست توی دست و پای این پسره است و مثلا باهاش درس میخونه و
چند روز پیش هم چند تایی با همکلاسیاشون رفتن کشور دختره گردش.
امروز صبح پسره با چشمای خواب الوده و لباسای چروک از در خوابگاه اومد بیرون.
نیم ساعت بعدش دختره هم از در همون خوابگاه اومد بیرون.در حالی که خوابگاه دختره اون سر دانشگاست
و هر دو سعی کردن که طوری رد شن که من رو ندیدن انگار و منم نبینمشون
من ازین دختره بدم میادمن اصرار و پافشاری شدید پسره رو در بیان علنی دوست دختر داشتنش و عشقش همیشه دیدم.هر بار با صدای بلندتر گفته مسئله اش با دوست دخترش جدیه و به زودی ازدواج میکنن.این همه اصرار به هی نزدیک و نزدیک تر شدن چیه اخه.این همه اصرار به محبت کردن و توجه کردن.این همه اصرار به همه جا بودن و دو تایی تنها شدن.توی مترو توی سفر کاری و کنفرانسی.من دلم برای پسره و دوست دختر بیچاره اش هم میسوزه.
درباره این سایت