توی جمع کوچک اما کمی غریبه هم وطن نشسته بودیم.
یک نفر گفت ایشون (من) از ایرانیهای ادم حسابی اینجا هستن اما اینجور متواضعن!
من مردم.
من خیس عرق بودم از شرم.
و در عین حال غرق در تفکر که یعنی بقیه چه قدر کم حسابی ان که من حسابیشون هستم؟
ولی به هر حال
شکرت.
شکرت که ازون دختر خجالتی و لرزون و محتاط اینی رو ساختی که یه ذره دیده میشه.
شکرت اگه پشت همه اون بی قراری و سوختن ها حتی ذره ای درخشیدن باشه.
بگو که این اول راهه هنوز.
درباره این سایت